گرفتن جام اروپا بعد از چند حضور در يكهشتم و يكچهارم و دوبار فينال اروپا كار سترگي است و تفاوت عمدهاي دارد با بعضي تيمها مثل پورتو كه معجزهوار جامي به دست ميآورند و ميروند
در فينال جام باشگاههاي اروپا، اوج سطح كيفي فوتبال جهان را ميتوان ديد و چلسي با شايستگي تمام آن را به نفع خود به پايان برد. اما جاي بسي تاسف است كه از گزارشگر و مجري گرفته تا دو كارشناس محترم نتوانستند بر دلبستگيهاي خود فائق آيند و تحليل و تفسيري بيطرفانه از بازي به دست دهند، جز آقاي صدر كه در پايان برنامه به تلاش 9 ساله چلسي در سطح اول فوتبال اروپا براي به دست آوردن جام اشارهاي گذرا داشتند و با توجه به ديدگاه مخالف ايشان نسبت به تزريق سرمايه بيحساب به فوتبال كه تلقي اشتباهي است و چلسي به نماد اصلي آن تبديل شده، همين اشاره هم غنيمتي بود.
فوتبال اروپاي غربي را (قبل از فروپاشي شرق)، با غولهايي مثل بايرن، رئال و بارسا، يوونتوس و اينتر و آث ميلان آژاكس هلند، منچستريونايتد و ليورپول و آرسنال ميشناسيم، ورود به چنين حلقهاي و تداوم در آن (9 سال زمان كمي نيست) كار هر باشگاهي نيست. پس در شايستگي چلسي ترديد نميتوان كرد.
سبك در بارسا
امروزه بارسا از غولهاي اصلي اروپاست، اما تا اواخر دهه 80 حضوري مستمر و پرقدرت نداشت. با حضور كرويف اين تيم صاحب سبك شد و در نهايت به اوجي رسيد كه دستنيافتني مينمود و از آن مهمتر توانست خود را با تحولي كه در فوتبال اتفاق افتاد (خروجي كامل از دوران آماتوري و ورود به دوران حرفهاي) هماهنگ كند. به عنوان مثال ليورپول كه سابقه درخشاني در فوتبال اروپا دارد اما هنوز نتوانسته خود را با الزامات دوران حرفهاي هماهنگ كند و با اينكه چند سال پيش جام باشگاهها را برد اما هنوز چه در ليگ انگليس چه در ليگ اروپا از اين ناحيه ضربه ميخورد و يا آژاكس هنوز نتوانسته خود را با دوران جديد وفق دهد اما آرسنال كه جامي در اروپا كسب نكرده اما حضوري بيوقفه و پرقدرت و 15ساله در اين مهمترين تورنمنت دنيا داشته لذا جام باشگاههاي اروپا دور از دسترس آرسنال نيست.
از اين منظر چلسي در عرض 9 سال هم صاحب سبكي براي خود شده (كه البته كارشناسان محترم را خوش نيامده) و در عرض اين 9 سال چندبار جام ليگ انگليس و حضوري قدرتمند در ليگ اروپا داشته است لذا گرفتن جام اروپا بعد از چند حضور در يكهشتم و يكچهارم و دوبار فينال اروپا كار سترگي است و تفاوت عمدهاي با بعضي تيمها مثل پورتو كه معجزهوار جامي به دست ميآورند و ديگر خبري از آنها نميشود، دارد.
چلسي با مورينيو صاحب سبكي شد كه با گاس هيدينك ادامه يافت و اين سبك متاثر از خلاقيت و نوآوريهاي مورينيو در كارهاي دفاعي و تمركز بيسابقه تمامي بازيكنان در كار دفاعي است حتي گاهي هيدينك هم با چلسي تا آستانه حذف بارسا در اوج خود هم رفت اما ويلاش بواش بيتوجه به اين سبك جا افتاده در چلسي ميخواست از چلسي با آن ساختار قبلي تيم صددرصد هجومي بسازد كه ناكام ماند اما ديمتئو با بازگشت به سبك قبلي توانست از همه پتانسيل موجود در چلسي سود برده و دو جام حذفي انگليس و جام اروپا را به دست آورد. لذا از اين پس بايستي با توجه به تداوم و ساختارهاي محكم اين باشگاه و اينكه صاحب معتبرترين جام نيز شده، چلسي را به عنوان قدرتي جديد و صاحب سبك در اروپا، وارد محاسبات خود كنيم.
بايرن بدون اصالت آلماني
اما بايرنمونيخ از سبك اصلي خود (فوتبال آلماني) به سبب مربيان متعدد كه اين سالها به خدمت گرفته و قهرمانيهاي مقتدرانه خود در بوندسليگا دور شده است و معجوني كه بايرن به عنوان فوتبال ارائه ميكنند هيچ ربطي به بايرن صاحبنام كه تيم ملي آلمان را يكسره در سلطه خود داشت ندارد. اصالت آلماني خود را از دست داده است مثلا كاشتهاي بيثمري كه 120دقيقه بايرن به قصد استفاده از پاسكاريهاي كوتاه در هيجده قدم براي رسيدن به گل ميكرد يا نزديك به هم بازي كردن بازيكنان و يا كوچك كردن فضاي بازي به سبك بارسا و ... با روح فوتبال آلماني بيگانه است كه مبتني بر نظم آهنين كه لقب ماشيني به خود گرفته بود و يا پاسكاريهاي بلند زميني تا هيجده قدم حريف و بزرگ كردن فضا و سانترهاي بلند و ... بود كه نياز به تفصيل دارد و براي احتراز از آن ميتوان بازيهاي تيم ملي آلمان در جام ملتها را دقيق شد، چرا كه او كاملا به سبك آلماني از تيم ملي آلمان بازي ميگيرد تا به تفاوت بازي كنوني بايرن با سبك فوتبال آلمان و سابق خود پي ببرد.
نظرات شما عزیزان: